احمد کسروی

احمد کسروی

چگونگي‌ پيدايش‌ فدائيان‌ اسلام‌ بعد از شهريور 1320 كه‌ ايران‌ به‌ اشغال‌ قواي‌ خارجي‌ درمي‌آيد و دولت‌مركزي‌ و ارتش‌ و نيروهاي‌ انتظامي‌ به‌ شدت‌ تضعيف‌ ميشوند و جو خفگان‌رضاخاني‌ از بين‌ رفته‌ دوباره‌ يك‌ جو فكري‌ و فضاي‌ باز سياسي‌ ايجاد ميشودو روزنامه‌هاي‌ توقيف‌ شده‌ شروع‌ به‌ فعاليت‌ مي‌نمايند و روزنامه‌هاو نشريات‌جديدي‌ هم‌ منتشر ميشود و به‌ انتقاد از دوران‌ 16 ساله‌ اختناق‌ مي‌پردازند. ازطرف‌ ديگر ميراث‌ دوران‌ ديكتاتوري‌ رضاخان‌ مثل‌ بي‌حجابي‌، فساد اداري‌ وغيره‌ نيز در جامعه‌ رواج‌ فراوان‌ دارد و روحانيون‌ مبارز دوران‌ رضاخان‌ پس‌ ازرفع‌ تبعيد با مختصر احساس‌ آزادي‌ شروع‌ به‌ مبارزه‌ با اين‌ مفاسد مي‌كنند. اشغال‌ كشور توسط‌ بيگانگان‌ نيز تبعات‌ سياسي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌ناهنجاري‌ براي‌ جامعه‌ ايران‌ داشت‌. نياز به‌ وحدت‌ اجتماعي‌ و مذهبي‌ درجامعه‌ بيش‌ از پيش‌ احساس‌ ميشود، در حالي‌ كه‌ باز بودن‌ فضاي‌ سياسي‌اجتماعي‌، نوعي‌ مبارزه‌ عميقي‌ را در جامعه‌ رواج‌ داده‌ است‌ مثل‌ فعاليتهاي‌حزب‌ توده‌، حزب‌ ايران‌، حزب‌ اداره‌ ملي‌ و حزب‌ كبود كه‌ در نشريات‌ خودهر كدام‌ از موضع‌ خاص‌ به‌ مسائل‌ جامعه‌ مي‌نگرند ولي‌ هيچ‌ كدام‌ درمان‌شفابخش‌ براي‌ دردهاي‌ عميق‌ جامعه‌ نمي‌توانند ارائه‌ بدهند. در كنار اينهااحمد كسروي‌ نويسنده‌ مشهور آن‌ دوران‌ نيز با كتابها و نشريات‌ خود به‌ نشرعقايد ديني‌ خاص‌ خود مي‌پرداخت‌. *بخش‌ اول‌ : كسروي‌ و انديشه‌هايش‌ سيد احمد كسروي‌ در روزهاي‌ چهارشنبه‌ هشتم‌ مهرماه‌ 1269 هـ .ش‌در هكماوار (قريه‌ حكم‌ آباد) تبريز متولد شد و در پنج‌ سالگي‌ به‌ مكتب‌ رفت‌و در سيزده‌ سالگي‌ بدليل‌ درگذشت‌ پدر از تحصيل‌ باز ماند و بكار قالي‌ بافي‌پرداخت‌ و پس‌ از سه‌ سال‌ عمامه‌ بر سر نهاده‌ و مجدداً به‌ مكتب‌ رفت‌. در اين‌ دوران‌ بود كه‌ از گوشه‌ و كنار سخنان‌، زمزمه‌هايي‌ بر خلاف‌بعضي‌ از مطالب‌ اسلامي‌ بگوش‌ مي‌رسيد كه‌ نام‌ او بعنوان‌ يك‌ فرد منحرف‌ برسر زبان‌ اهالي‌ حكم‌آباد افتاد و از آن‌ پس‌ سيد احمد نتوانست‌ در آنجا بماندناچار به‌ تبريز آمد. كسروي‌ دوران‌ جواني‌ را در تبريز سپري‌ كرد. او خود درخاطراتش‌ مي‌گويد: در همان‌ جا بود كه‌ نخست‌ بار شادروان‌ خياباني‌ را ديدم‌ و شناختم‌ او درمسجد "خاله‌ اغلي‌" تدريس‌ داشت‌ و از هيئت‌ بطلميوسي‌ و از كتاب‌ تشريح‌الافلاك‌ درس‌ مي‌گفت‌. ياد دارم‌ روز نخست‌ كه‌ ديدم‌ از "جو زهره‌" سخن‌مي‌راند و آن‌ را روشن‌ مي‌گردانيد." در 1285 ش‌ (1324 قمري‌) جنبش‌ مشروطه‌ در ايران‌ دامنه‌ گسترده‌تري‌يافت‌ و جوانان‌ تبريز را نيز به‌ تكان‌ آورد كسروي‌ مشروطه‌خواه‌ شد او باشنيدن‌ نام‌ مشروطه‌ و هدفهاي‌ آن‌ به‌ مشروطه‌ دل‌ بست‌ و در اين‌ راه‌ به‌كوششهاي‌ سخت‌ برخاست‌. در (1289 ش‌) كه‌ بيست‌ ساله‌ شده‌ بود پس‌ از چند سال‌ آموزش‌ ديني‌در اثر پافشاري‌ خانواده‌اش‌ مدتي‌ به‌ كار تبليغ‌ و موعظه‌ اشتغال‌ مي‌يابد و درمنبر بدون‌ آنكه‌ ذكر مصيبت‌ نمايدموعظه‌ مي‌كرد او خود در اين‌ باره‌ مي‌گويد. "من‌ خود به‌ شيوه‌ ملايان‌ رفتار نمي‌كردم‌ عمامه‌ سترگ‌ شول‌ و ول‌ به‌سر نمي‌گذاردم‌ كفش‌ زرد يا سبز به‌ پا نمي‌كردم‌ شلوار سفيد نمي‌پوشيدم‌ ...بارها در مسجد و در جاهاي‌ ديگر به‌ دروغگويي‌ روضه‌ خوانان‌ ايراد گرفتم‌خود نيز بالاي‌ منبر در پايان‌ موعظه‌ روضه‌ نخوانده‌ مردم‌ را نمي‌گرياندم‌." پس‌ از مدتي‌ موعظه‌ و تبليغ‌ را كنار مي‌گذارد و در 1294ش‌ در مدرسه‌آمريكائيان‌ با سمت‌ دبير عربي‌ استخدام‌ مي‌شود در 1295 ش‌ به‌ قفقازمي‌رود و در تفليس‌ مي‌ماند و با آزاديخواهان‌ آنجا آشنا مي‌شود پس‌ ازبازگشت‌ از قفقاز در تبريز در فرقه‌ دمكرات‌ فعاليت‌ مي‌كند ولي‌ به‌ واسطه‌اختلاف‌ با خياباني‌ گروه‌ ديگري‌ از دمكراتها را به‌ نام‌ تنقيديون‌ تشكيل‌مي‌دهد و چون‌ نمي‌توانسته‌ در تبريز بماند به‌ تهران‌ مي‌آيد و دروزارتخانه‌هاي‌ فرهنگ‌ و عدليه‌ مشغول‌ كار مي‌شود. كسروي‌ در 1299 ش‌ كارمند استيناف‌ تبريز شد و به‌ اين‌ شهر رفت‌ در(1300 ش‌) كارمند استيناف‌ مازندران‌ شد و چهار ماه‌ در آنجا خدمت‌ كردپس‌ از آن‌ به‌ دماوند رفت‌ و سپس‌ به‌ تهران‌ آمد و كسروي‌ مدتي‌ رئيس‌ عدليه‌زنجان‌ بود و از 1301 به‌ مدت‌ 18 ماه‌ رئيس‌ عدليه‌ خوزستان‌ بود و با شيخ‌خزعل‌ و يارانش‌ به‌ مبارزه‌ و مقابله‌ مي‌پرداخت‌ كسروي‌ پس‌ از اينكه‌ به‌ تهران‌ فرا خوانده‌ مي‌شود از فرصت‌ بهره‌ گرفت‌و به‌ ديدن‌ شهرهاي‌ عراق‌ مي‌رود. "از سامرا به‌ بغداد بازگشته‌ از آنجا با راه‌ آهن‌ آهنگ‌ بصره‌ كرديم‌." كسروي‌ در بصره‌ ميهمان‌ خان‌ بهادر مي‌شود خان‌ بهادر سالها منشي‌مخصوص‌ و مشاور شيخ‌ خزعل‌ بود كه‌ پس‌ از شيخ‌ خزعل‌ در بصره‌ به‌ شغل‌وكالت‌ عدليه‌ اشتغال‌ داشت‌ و در مقاله‌اي‌ در مجله‌ خوشه‌ درباره‌ ارتباط‌ خان‌بهادر و كسروي‌ آمده‌ است‌. "خان‌ بهادر نامي‌ كه‌ در بصره‌ مي‌گفتند از اعمال‌ مشهور سياست‌انگليس‌ است‌ به‌ خريد و ترويج‌ نشريات‌ كسروي‌ علاقه‌ زيادي‌ از خود نشان‌مي‌داد و سعي‌ مي‌كرد موجبات‌ نشر و ترويج‌ افكار و آثار او را فراهم‌ بياوردالبته‌ ميگويند خان‌ بهادر عامل‌ سياست‌ خارجي‌ بود شايعه‌اي‌ است‌ كه‌شنيده‌ام‌ ولي‌ هيچ‌ مدركي‌ هم‌ جهت‌ اثبات‌ آن‌ ندارم‌ و نيز نمي‌دانم‌ كه‌ اوخودش‌ شخصاًدوستدار آثار كسروي‌ بود يا به‌ مناسبت‌ ديگر مروج‌ آثاراوشده‌ است‌." تيمسار سرتيب‌ شمس‌الدين‌ رشديه‌ فرزند مرحوم‌ حاج‌ ميرزا حسن‌رشديه‌ پدر فرهنگ‌ ايران‌ و استاد تاريخ‌ و ادبيات‌ دانشكده‌ افسري‌ معتقداست‌ كه‌ كسروي‌ مستقيماً با يك‌ سياست‌ خارجي‌ ارتباط‌ داشته‌ است‌.كسروي‌ در بصره‌ بوسيله‌ خان‌ بهادر وارد فراماسونـري‌ شد. كسروي‌ درسال‌ 1304 هـ.ش‌ بار ديگر خان‌ بهادر را ملاقات‌ كرد و در مورد ديدار خود ازنجف‌ مي‌گويد "آن‌ دستگاه‌ بت‌پرستي‌ را مشاهده‌ كردم‌" كسروي‌ در ادامه‌مي‌گويد: "سه‌ شب‌ مهمان‌ خان‌ بهادر بودم‌ و سه‌ تن‌ از نويسندگان‌ مصري‌ كه‌يكي‌ نصيب‌ افندي‌ الشغلاني‌ بود براي‌ پديد آوردن‌ فراماسونري‌ به‌ بصره‌آمده‌ بودند دو شب‌ با آنان‌ گذرانيدم‌" بعد از اينكه‌ كسروي‌ به‌ تهران‌ آمد داور او را به‌ عدليه‌ دعوت‌ كرد.كسروي‌ پذيرفت‌ و دادستان‌ تهران‌ شد. كسروي‌ پس‌ از بيرون‌ آمدن‌ ازدادگستري‌ به‌ شغل‌ وكالت‌ اشغال‌ داشت‌ وي‌ در سال‌ 1311 هش‌ كتاب‌ "آئين‌"را كه‌ رد اروپاييگري‌ بود انتشار داد و بعد به‌ زبان‌ عربي‌ منتشر ساخت‌، و دراول‌ آذر 1312 مجله‌ پيمان‌ را بنا نهاد و هر پانزده‌ روز يك‌ شماره‌ بيرون‌ داد واز نيمه‌ سال‌ تا هفت‌ سال‌ ادامه‌ داشت‌ و يك‌ شماره‌ در هر ماه‌ منتشر ساخت‌.كسروي‌ در پيمان‌ شروع‌ كرد به‌ نوشتن‌ سخنان‌ دو پهلو، هم‌ مي‌خواست‌ به‌مردم‌ بگويد من‌ پيغمبرم‌ و هم‌ آن‌ را صريح‌ نمي‌گفت‌.كسروي‌ روزنامه‌ پرچم‌ رااز سوم‌ بهمن‌ ماه‌ 1320 تا هفتم‌ آذر 1321 ه ش‌ منتشر ساخت‌ و در آن‌ روزتمامي‌ روزنامه‌ها توقيف‌ شد و مجدداً در اسفند 1322 هـ ش‌ مجله‌ هفتگي‌پرچم‌ را منتشر ساخت‌. كسروي‌ حدود 27 كتاب‌ در موضوعات‌ مختلف‌تاريخي‌، سياسي‌، اجتماعي‌، مذهبي‌ نگاشته‌ است‌. كسروي‌ در سال‌ 1322 شمسي‌ دست‌ به‌ انتشار دو كتاب‌ يكي‌ به‌ نام‌ "درپيرامون‌ اسلام‌" و ديگري‌ بعنوان‌ "شيعه‌ گري‌" زد كه‌ در آنها ابتدا نسبت‌ به‌مذهب‌ شيعه‌ و پيشوايان‌ بزرگ‌ جهان‌ تشيع‌ مانند حضرت‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) وسپس‌ نسبت‌ به‌ اساس‌ اسلام‌ و آيين‌ پيامبر اسلام‌ حملات‌ شديدي‌ كرد و ازجسارت‌ و اسائه‌ ادب‌ و هتاكي‌ نيز خودداري‌ ننمود. و كم‌كم‌ زمزمه‌ آئيني‌ به‌نام‌ پاكديني‌ را آغاز كرد و در واقع‌ بنا به‌ گفته‌ خودش‌ "بنياد اين‌ زمزمه‌ جز "هواو هوس‌" و انگيزه‌ آن‌ جز خودخواهي‌ و مايه‌اش‌ جز ناداني‌ نبوده‌ و اينست‌ كه‌باز بگفته‌ خود او "فيروزي‌ نيافته‌ و كاري‌ از پيش‌ نبرد." كسروي‌ بجاي‌ حملات‌ منطقي‌ اصرار عجيبي‌ در بكار بردن‌ كلمات‌ وعبارات‌ زننده‌اي‌ كه‌ عواطف‌ مذهبي‌ مسلمانان‌ را جريحه‌دار مي‌كرد داشت‌ ونسبت‌ به‌ همه‌ مقدسات‌ ديني‌ صريحاً ناسزا مي‌گفت‌ و هرگز حاضر به‌ بحث‌ وگفتگوي‌ منظم‌ و مودبانه‌ نبود. كسروي‌ علاوه‌ بر مكتب‌ پاكديني‌ حزبي‌ بنام‌ حزب‌ آزادگان‌ تاسيس‌ كردكه‌ هر كس‌ كه‌ وي‌ را متابعت‌ مي‌نمود مي‌بايست‌ هر دو مشرب‌ وي‌ را بپذيرد وپيروانش‌ مي‌بايست‌ كتباً متابعت‌ خود را اعلام‌ نمايند. كسروي‌ اگر فقط‌ اوقات‌ خود را صرف‌ تحقيقات‌ تاريخي‌ مي‌نمود شايدمي‌شد تصور كرد كه‌ آثار ارزنده‌اي‌ از خود بيادگار مي‌گذاشت‌ و نامش‌ به‌نيكي‌ بر سر زبانها باقي‌ مي‌ماند. اما متاسفانه‌ وي‌ در همه‌ مسائل‌ عقيدتي‌ و ديني‌ حتي‌ اگر تخصص‌ كافي‌نداشت‌ دخالت‌ كرد و نيز در كتب‌ تحقيقي‌ از جنبه‌ بي‌ طرفي‌ خارج‌ شد همه‌اينها باضافه‌ اشتباهات‌ و خطاهاي‌ فاحش‌ او در برداشتهايش‌ از اسلام‌ و تشيع‌باعث‌ شد كه‌ از راه‌ صواب‌ به‌ خطا رفت‌ و عليرغم‌ تذكر لغزشهايش‌ توسط‌دانشمندان‌ معاصر، وي‌ حاضر به‌ قبول‌ آنها و رفع‌ معايب‌ خود ننمود و حتي‌آن‌ دانشمنداني‌ را كه‌ قبل‌ از ادعيه‌ پيامبري‌ با آنان‌ يار غار بود و در مدعاي‌ وي‌هم‌آهنگ‌ نشدند به‌ زشتي‌ از آنان‌ نام‌ برد. "كسروي‌ در عين‌ اينكه‌ از طرز نويسندگي‌ و تاريخ‌ معاصر اطلاعاتي‌داشت‌ مسلماً خالي‌ از يك‌ نوع‌ ناراحتي‌ روحي‌ و بيماران‌ رواني‌ نبود. اين‌ناراحتي‌ و بيماري‌ معلول‌ عوامل‌ گوناگون‌ و عقده‌هاي‌ سركوفته‌ دوران‌ جواني‌و ملايمي‌ بود و حس‌ شهرت‌ طلبي‌ و نوآوري‌ و احساس‌ لذت‌ از مخالفت‌ باافكار عمومي‌ كه‌ از خصايص‌ روحي‌ او بود آن‌ را تشديد مي‌كرد موضوع‌ عدم‌اعتدال‌ روحي‌ او در ضمن‌ گفتار و حركات‌ و حالات‌ مختلف‌ او چنان‌ نموداربود كه‌ حتي‌ عده‌اي‌ از طرفداران‌ وي‌ نتوانسته‌اند آن‌ را انكار نمايند. يكي‌ ازقرائني‌ كه‌ ناراحتي‌هاي‌ روحي‌ او را در او تاييد مي‌كند موضوع‌ جشن‌كتابسوزان‌ كسروي‌ است‌. جشن‌ كتابسوزان‌ كسروي‌ بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ در شب‌ معيني‌ در سال‌ياران‌ و هم‌ باوران‌ دور هم‌ جمع‌ مي‌شدند هر كس‌ كتابي‌ از مولوي‌، حافظ‌،سنايي‌، عطار يا امام‌ محمد غزالي‌ ، رازي‌ ، ابولخير ، سهروردي‌ و مفاتيح‌الجنان‌ و هر كتاب‌ دعاي‌ ديگري‌ همراه‌ مي‌آورد آن‌ را در آتش‌ مي‌انداختند واين‌ را جشن‌ كتاب‌ سوزان‌ مي‌گفتند. كسروي‌ خود در اين‌ باره‌ مي‌گويد: "چون‌ ديديم‌ سرچشمه‌ گمراهها و نادانيها كتاب‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌داستان‌ كتاب‌ سوزان‌ پيش‌ آمده‌ است‌. "جشن‌ كتابسوزان‌ در يكم‌ دي‌ ماه‌است‌ و يك‌ دسته‌ سوزانيدن‌ مفاتيح‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اينها رادستاويز گرفته‌ و هوچيگري‌ راه‌ انداختند، قرآن‌ هر زمان‌ كه‌ دستاويزبدآموزان‌ و گمراه‌ كنندگان‌ گرديد. بايد از هر راهي‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌گرفت‌ گر چه‌ به‌ نابود گردانيدن‌ آن‌ باشد." كسروي‌ كه‌ در دوران‌ وكالت‌ خود، وكيل‌ مدافع‌ دكتر اراني‌ و پنجاه‌ و سه‌نفر بود وي‌ در مدافعات‌ خود گفته‌ است‌: "اينها شبيه‌ درآورده‌اند، اينها حزب‌ نداشتند و حزب‌ بازي‌ كرده‌ بودنداينها بزه‌كارند اما بدگهر نيستند اينها را بايد گوشمالي‌ داد نه‌ كيفر، بهمين‌اندازه‌ از زندان‌ كه‌ كشيده‌اند بايد بسنده‌ كرد." و نيز كسروي‌ مدافعان‌ سرپاسبان‌ مختاري‌ را بعهده‌ داشت‌ و بخوبي‌ دفاع‌نمود و پولي‌ نگرفت‌ پيغام‌ داد كه‌ هر وقت‌ داشتيد بپردازيد. و نيز كسروي‌وكيل‌ مدافع‌ تسخيري‌ پزشك‌ احمدي‌ در سال‌ 1322 بود. كسروي‌ به‌ پيروان‌ خود دستور ميداد كه‌ پلاكي‌ كوچك‌ را كه‌ نقش‌خورشيد داشت‌ و رنگ‌ پلاك‌ آبي‌ بود بر لبة‌ كت‌ خود الصاق‌ نمايند و نيزپرچمي‌ تهيه‌ كرد و برنگ‌ آبي‌ تند كه‌ در وسط‌ آن‌ پرچم‌ خورشيد با اشعه‌اش‌منقوش‌ بود و در كنار خورشيد اين‌ جمله‌ نوشته‌ شده‌ بود (خدا با ماست‌) واين‌ پرچم‌ را در اعياد به‌ سالن‌ اجتماع‌ وارد مي‌كرد. كسروي‌ معتقد بود كه‌ مانند ديگر انبياء به‌ وي‌ نيز وحي‌ مي‌شود والقائاتي‌ در خود مي‌يافت‌. خدا بنده‌ يكي‌ از پيروان‌ كسروي‌ در اين‌ باره‌مي‌گويد: ".... پيامبران‌ الهي‌ چون‌ زردشت‌ و موسي‌ و عيسي‌ و محمّد چنين‌مرداني‌ بوده‌اند و كسروي‌ نيز از برگزيده‌گان‌ خداوند است‌ و سراسر ازآميغ‌ها و حقايق‌ سخن‌ رانده‌ است‌." كسروي‌ منكر اعجاز انبياء بود و خيلي‌از آيات‌ معجزه‌ قرآن‌ را قبول‌ نداشت‌: "ما سراسر گفتار قرآن‌ را باور نداريم‌ قرآن‌ براي‌ برگزيده‌گان‌ خدا،نتوانستي‌ها و معجزاتي‌ بيان‌ مي‌كند ليك‌ راهنما اين‌ نتوانستنيها را باورنمي‌داند راهنما به‌ ما مي‌گويد نتوانستنيهاو معجزاتي‌ بر خلاف‌ آيين‌ گيتي‌هستند و آنچه‌ بر خلاف‌ آيين‌ گيتي‌ باشد، هرگز راست‌ نخواهد بود و درحقيقت‌ نخواهد داشت‌ معجزات‌ پيامبران‌ بيرون‌ از آيين‌ گيتي‌ است‌ وناشدني‌ است‌ و هرگزنتواند كه‌ خورشيد برگردد و ماه‌ بشكافد هرگز نتواندشد كه‌ نوزادي‌ بدون‌ پدر زاده‌ شود و هرگز نتواند شد كه‌ گروهي‌ در غاري‌بيش‌ از صدها سال‌ به‌ خواب‌ روند و زنده‌ بمانند و هرگز نتواند شد كه‌ مردي‌هزار سال‌ زنده‌ بماند. اينها ناشدني‌ است‌ و راهنما اينها را آخشيج‌(مخالف‌) خردها و دانشها مي‌داند و ما نيز بر اين‌ باوريم‌." كسروي‌ علاوه‌ بر عيد نوروز به‌ سه‌ عيد ديگر اعتقاد داشت‌: 1ـ روز مشروطه‌ كه‌ 13 مرداد بود كه‌ كسروي‌ مي‌گفت‌ فرمان‌ مشروطيت‌در اين‌ روز به‌ امضاء رسيده‌ نه‌ 24 خرداد 2ـ روز يكم‌ دي‌ كه‌ جشن‌ كتاب‌ سوزان‌ بود. 3- روز يكم‌ آذر كه‌ اولين‌ شماره‌ پيمان‌ بيرون‌ آمد. كسروي‌ در سال‌ 1322 شمسي‌ با انتشار كتاب‌ "امروز چاره‌ چيست‌ "ضرورت‌ تشكل‌ و انتخاب‌ خط‌ مشي‌ مستقل‌ سياسي‌ مورد نظرش‌ را خاطرنشان‌ كرد.در اين‌ سال‌ است‌ كه‌ پيروان‌ او در حزبي‌ بنام‌ "با هماد آزادگان‌"سازمان‌ يافتند. كسروي‌ با بنا كردن‌ حزب‌ باهماد ضمن‌ طرح‌ اصول‌ و مباني‌انديشه‌هاي‌ خود به‌ تبليغ‌ آئين‌ پاكدامني‌ مي‌پردازد و بنا به‌ نوشته‌هايش‌ هدف‌وي‌ همساز كردن‌ دين‌ با آئين‌ خرد است‌ .اصول‌ و عقايد پاكدامني‌ كسروي‌ دركتاب‌ "ور جاوند بنياد" يا "اصول‌ مقدس‌ " مطرح‌ شده‌ است‌. ناشر افكاركسروي‌ ماهنامه‌ پيمان‌ است‌. كسروي‌ در كتاب‌ "ور جاوند بنياد" نام‌ پيغمبر را براي‌ فرستاده‌ خداوندغلط‌ مي‌داند و براي‌ فرستاده‌ خداوند لغت‌ "برانگيخته‌ "را پيشنهاد مي‌كند وپس‌ از شرح‌ اينكه‌ چگونه‌ بر او وحي‌ شده‌ است‌ چنين‌ مي‌گويد: "اين‌ بود داستان‌،اين‌ بود راز آنكه‌ مي‌گويم‌: من‌ باين‌ راه‌ با خواست‌ خدابر خاستم‌ و با راهنمائيهاي‌ او پيش‌ آمدم‌ خدا پرده‌ از جلو بينش‌ من‌ برداشت‌ ـفرهش‌ هم‌ جز اين‌ نمي‌باشد در قرآن‌ نيز همين‌ را گفته‌ .... آمدن‌ و رفتن‌فرشته‌ و پرده‌ برخاستن‌ با خدا همه‌ افسانه‌ است‌. كسروي‌ پاكدامني‌ را جانشين‌ اسلام‌ ميداند و ميگويد: "پاكديني‌ دنباله‌اي‌ از اسلام‌ است‌ ودر گوهر جدائي‌ بين‌ اسلام‌ وپاكديني‌ نمي‌باشد" كسروي‌ اعتقاد دارد كه‌ اين‌ اسلام‌ كنوني‌ ماية‌ گمراهي‌ و ناداني‌ مردم‌است‌ و خود شاهراههاي‌ اسلام‌ از ميان‌ رفته‌ واين‌ كوره‌ راههاي‌ گمراه‌ كننده‌جاي‌ آنرا گرفته‌ است‌ و كسروي‌ خود را بر انگيخته‌اي‌ ميداند كه‌ بايد جهان‌ رااز گمراهيها نجات‌ دهد و براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ خود را مجاز به‌ هر كاري‌ميداند: "اين‌ كار ماست‌ كه‌ جهان‌ را از گمراهيها از هر گونه‌ كه‌ باشد بپيرائيم‌ اين‌گنبدها را براندازيم‌ بتخانه‌ها را ويران‌ كنيم‌ كتابهاي‌ بد آموزي‌ را نابودسازيم‌ با هرگونه‌ دسته‌بندي‌ دشمن‌ باشيم‌. اينهابا ياهاي‌ ماست‌ و بايد درزمينه‌ پافشاريم‌ و استوار باشيم‌ بايد بگفته‌هاي‌ خيره‌ رويانه‌ و ريشخندهاي‌بي‌ فرهنگان‌، ناكسان‌ ارجي‌ نگذاريم‌ بايد پاسخ‌ آنانرا با مشت‌ و سيلي‌ دهيم‌اين‌ ناكسان‌ كه‌ سرمايه‌شان‌ جز ريشخند وخيره‌ روئي‌ نيست‌ به‌ پاسخي‌ جزمشت‌ و سيلي‌ نياز نمي‌دارند." كسروي‌ در آيات‌ نيز آيه‌ها را غلط‌ و به‌ همديگر مختلط‌ و ناقص‌ و غيرمرتبط‌ نقل‌ نموده‌ است‌ واين‌ غلط‌ نقل‌ كردن‌ وغلط‌ معني‌ كردن‌ در چند كتاب‌وي‌ بوضوح‌ ديده‌ شده‌ است‌. كسروي‌ درباره‌ قرآن‌ پريشان‌ گوئيها و سخنان‌ ضد و نقيضي‌ دارد گاه‌ميگويد "قرآن‌ كتاب‌ آسماني‌ است‌" و گاه‌ مي‌نويسد:"قرآن‌ ساخته‌ خودپيغمبر است‌"گاه‌ مردم‌ را به‌ داوري‌ مي‌طلبد گاه‌داوري‌ قرآن‌ را نمي‌پذيرد ونسبت‌ ناتواني‌ بداوري‌ قرآن‌ ميدهد و گاه‌ قرآن‌ را به‌ تنهائي‌ كافي‌ نميداند گاه‌ ازقرآن‌ نكوهش‌ ميكند و ماية‌ اختلاف‌ انداختن‌ ميان‌ مسلمانان‌ ميداند. كسروي‌ دربارة‌ دين‌ و معني‌ آن‌ هم‌ سخنان‌ ضد و نقيضي‌ دارد. او درجائي‌ مي‌ نويسد: "بايد دانست‌ كه‌ بنياد اينها يكي‌ است‌. يك‌ رشته‌ خواستهائي‌ است‌ كه‌در همه‌ دين‌ها بوده‌ است‌ و بايد باشد وما اينك‌ در پائين‌ فهرست‌ وار مي‌شماريم‌ : 1ـ هستي‌ آفريدگار و اينكه‌ در جهان‌ جز او كس‌ را دستي‌ نيست‌. 2ـ اينكه‌ جهان‌ دستگاه‌ بساماني‌ هست‌ و خواستي‌ از آن‌ در ميان‌ ميباشد. 3ـ اينكه‌ آدمي‌ برگزيده‌ آفريده‌گار است‌ و در او گوهر جداگانه‌اي‌ بنام‌روان‌ ميباشد. 4ـ اينكه‌ در جهان‌ نيك‌ و بد توام‌ است‌ وهر آدمي‌ بايد هميشه‌ خواهان‌نيكي‌ها باشد و با بدي‌ها در نبردند. 5ـ اينكه‌ مرگ‌ پايان‌ زندگي‌ نيست‌ و در پي‌ آن‌ زندگاني‌ ديگري‌ بايد بود. 6ـ اينكه‌ در پشت‌ سر اين‌ گمراهيها و ناداني‌هايك‌ شاهراهي‌ براي‌ زيستن‌و آسايش‌ و بخوشي‌ ميباشد. 7ـ باز نمودن‌ حقايق‌ زندگاني‌ وتكان‌ دادن‌ بخردها. اينهاست‌ بنياد هر ديني‌ از اين‌ رو در بسيار جا كه‌ دين‌ گفته‌ ميشودهمين‌ها خواسته‌ ميشود. هنگامي‌ كه‌ ما ميگوئيم‌ "دين‌ نه‌ چيزي‌ است‌ كه‌ كهنه‌ و نو گردد" اينها را ماميخواهيم‌ چيزي‌ كه‌ هست‌ هر ديني‌ براي‌ پيشرفت‌ دادن‌ باين‌ خواستها بايدبخواهش‌ زمان‌ راهي‌ را پيش‌ گيرد." و در كتاب‌ شيعه‌گري‌ مي‌نويسد: دين‌ شناختن‌ معني‌ جهان‌ و زندگاني‌ و زيستن‌ به‌ آئين‌ خرد است‌ دين‌آن‌ است‌ كه‌ امروز ايرانيان‌ بدانند كه‌ اين‌ سرزميني‌ كه‌ خدا بايشان‌ داده‌چگونه‌ آباد گردانند و از آن‌ سود جويند و همگي‌ با هم‌ آسوده‌ زيندوخاندانهائي‌ به‌ بينوائي‌ نيفتند و كساني‌ گرسنه‌ نمانند و دهي‌ ويرانه‌ نماند وزميني‌ بي‌ بهره‌ نباشد. دين‌ آن‌ است‌ كه‌ امروز توانگران‌ ايران‌ سرمايه‌هاي‌ خود را در راه‌كشيدن‌ جويها و پديد آوردن‌ چشمه‌ها وآباد گردانيدن‌ ده‌ها بكار اندازند كه‌همه‌ ويراني‌هااز ميان‌ برخيزد و هم‌ هزاران‌ و صد هزاران‌ خاندانهائي‌ گرسنه‌و بينوا از بدبختي‌ رها گردند. دين‌ اين‌ است‌ ـ از اين‌ است‌ كه‌ خدا خشنود خواهد بود گفتگو ازكشاكش‌ علي‌ و ابوبكر چيست‌؟ كه‌ آنرا خوش‌ دارد و به‌ چه‌ كسي‌ باين‌ نام‌مزدي‌ دهد؟ اينها را ميگوئيم‌ تا اين‌ آقايان‌ بدانند و معني‌ درست‌ را دريابند." و در كتاب‌ ديگري‌ چنين‌ گويد: "دين‌ چيست‌؟ دين‌ آن‌ است‌ كه‌ مردمان‌ جهان‌ را نيك‌ شناخته‌ آئين‌آنرا خوب‌ درك‌ كنند حقايق‌ زندگاني‌ را در يابند، گوهر انسانيّت‌ را بدانند،زندگاني‌ از راه‌ عقل‌ كنند. دين‌ آنست‌ كه‌ هر چيزي‌ را اعم‌ از پيشه‌ و داد و ستد، بازرگاني‌ وكشاورزي‌ صنعت‌ و افزار سازي‌، زناشوئي‌ و حيات‌ اجتماعي‌، حكومت‌ وفرمانداري‌ و امثال‌ اين‌ كارها را به‌ معني‌ راستش‌ بشناسند و به‌ معني‌صحيحي‌ كه‌ دارد بكار بندد. دين‌ آن‌ است‌ كه‌ مردم‌ به‌ آراستن‌ جهان‌ كوشند و تا مي‌ توانند آنرا ازبديها و پليديها به‌ پيرايند وپاك‌ گردانند. دين‌ آن‌ است‌ كه‌ روانها نيرومند شوند، جانها و هوسهاي‌ آن‌ زير دست‌روانها گردد زندگاني‌ از روي‌ روان‌ و بر حسب‌ خواهشهاي‌ آن‌ باشد. دين‌ آن‌ است‌ كه‌ هر شخصي‌ بر كارهاو خواستهاي‌ خود آسايش‌ عموم‌را براحتي‌ شخص‌ مقدم‌ شمرد و دين‌ آن‌ است‌ كه‌ آدميان‌ از آفريدگار وخواست‌ آن‌ بي‌اطلاع‌ نمانند و دنبال‌ هوسها و خواهشهاي‌ خود را نگيرند." كسروي‌ در مورد امامت‌ هم‌ نوشته‌هاي‌ متناقضي‌ دارد. در جائي‌ مي‌نويسد: "براي‌ هر پيغمبر صاحب‌ شريعت‌ و كتابي‌ لازم‌ است‌ كه‌ جانشيناني‌براي‌ خود تعيين‌ نمايد كه‌ پس‌ از وفات‌ به‌ ترويج‌ و نشر واجراي‌ احكام‌پرداخته‌ و شريعت‌ و كتابش‌ را از تغيير و تحريف‌ نگاه‌ دارد و اختلافاتي‌ كه‌در ميان‌ امت‌ آن‌ پيغمبر روي‌ مي‌دهد رفع‌ نمايد. جانشين‌ پيغمبر را (امام‌)نامند." ولي‌ در كتاب‌ ديگري‌ درست‌ خلاف‌ اين‌ بيانات‌ را دارد: "اما درباره‌ امامان‌ نخست‌ بايد پرسيد پس‌ از پيغمبر چه‌ نيازي‌ به‌ آنان‌بوده‌؟ مگر پيغمبر كار خود را نا انجام‌ گذارده‌ بود كه‌ اينان‌ به‌ انجام‌ برسانند." ودر همان‌ كتاب‌ امامت‌ را يك‌ جنبش‌ سياسي‌ دانسته‌ و يك‌ رشته‌ تاريخي‌ دراين‌ زمينه‌ نقل‌ كرده‌ است‌ و بعد از آن‌ هر يك‌ از امامان‌ را مورد تعرض‌ خودقرار داده‌ و پس‌ از آن‌ امام‌ دوازدهم‌ را انكار نموده‌ و هفت‌ ايراد را در اين‌ زمينه‌بيان‌ كرده‌ است‌. كسروي‌ در همان‌ كتاب‌ مي‌نويسد: "مي‌ گويند در قرآن‌ گفته‌ نوح‌ نهصد وپنجاه‌ سال‌ در ميان‌ مردم‌ ماندپس‌ به‌ آن‌ چه‌ پاسخي‌ ميدهيد؟ ميگوئيم‌: آن‌ خود جاي‌ ايراد است‌ اينگونه‌چيزها در قرآن‌ از متشابهات‌ آن‌ مي‌ باشد و بايد به‌ حال‌ خود بماند وگفتگوئي‌ از آنهانرود." نيز ديگر بيانات‌ ايشان‌ راجع‌ به‌ امام‌ زمان‌ (ع‌) چنين‌ است‌: "امام‌ حسن‌ عسگري‌ فرزندي‌ نداشته‌ ..... چگونه‌ تواند بودكسي‌فرزندي‌ داشته‌ باشد و كسي‌ از آن‌ آگاه‌ نباشد.... هزار سال‌ زندگي‌ باوركردني‌ نيست‌. خدا را چه‌ نيازي‌ بود كه‌ كس‌ را هزار سال‌ زنده‌ نگه‌ دارد...." همچنين‌ كسروي‌ منكر آمدن‌ فرشته‌ بود و اساس‌ شيعه‌ را منكر گشته‌ وبه‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) تاخته‌ و روضه‌ بپا داشتن‌ وتعزيه‌ داري‌ و زيارت‌ رفتن‌ و گنبدو بارگاه‌ امامان‌ را سخت‌ انكار كرده‌ عكس‌ زنجير زنان‌ و قمه‌ زنان‌ وحجله‌حضرت‌ قاسم‌ را از كتب‌ سفرنامه‌هائي‌ از جمله‌ سفرنامه‌ مادام‌ "ديالافو" را به‌نكوهش‌ منعكس‌ كرده‌، نواب‌ اربعه‌ امام‌ قائم‌ (عج‌) را محق‌ نشاخته‌ است‌. در جاي‌ ديگر كسروي‌ گويد: "ما با چهارده‌ كيش‌ به‌ مبارزه‌ برخواسته‌ايم‌ و من‌ از آن‌ پيغمبري‌ كه‌فرشته‌ از آسمان‌ براي‌ او خبر آورد بي‌زارم‌ اكنون‌ كه‌ ميخواهد نامي‌ براي‌ من‌عنوان‌ كنيد "رهنما" ناميد." و در مورد گرفتن‌ وحي‌ توسط‌ پيامبر گويد: "درباره‌ پيامبر كه‌ فرشته‌ از آسمان‌ بيايد و پيام‌ آورد چنين‌ چيزي‌ به‌يكباره‌ دروغ‌ است‌." كسروي‌ مربوط‌ بودن‌ واقعه‌ غدير خم‌ را به‌ تعيين‌ خليفه‌ و جانشين‌ پيامبرمردود شمرده‌ است‌. و همينطور بحث‌ ولايت‌ بر ائمه‌ را منكر شد و سخنان‌درشت‌ برزبان‌ جاري‌ ساخته‌ است‌. در صفحه‌ 43 كتاب‌ شيعه‌ گري‌ روضه‌خواني‌ را نكوهيده‌ و زيارت‌ ائمه‌ و توسل‌ بدانان‌ را رد نموده‌ است‌. نوشته‌هاي‌ كسروي‌ مملو از انواع‌ بدگوييها و ناسزا و هتاكي‌ نسبت‌ به‌مخالفين‌ و نسبت‌ به‌ مقدسات‌ است‌ نشانه‌ روشني‌ بر وجود عقده‌هاي‌ رواني‌وي‌ ميباشد كسروي‌ براي‌ گشودن‌ اين‌ عقده‌ها و ارضاي‌ تمايلات‌ سركوفته‌خود از هر گونه‌ وسايل‌ غير منطقي‌ استفاده‌ مي‌كرد مثلاً براي‌ مبارزه‌ با عقايداسلامي‌ مخصوصاً عقايد شيعه‌ روي‌ خرافاتي‌ كه‌ در ميان‌ عوام‌ رايج‌ است‌فوق‌العاده‌ تكيه‌ مي‌كرد و وجود اينگونه‌ خرافات‌ عاميانه‌ را دليل‌ بر بطلان‌مذهب‌ مي‌گرفت‌. وي‌ در كتاب‌ "بخوانيد و داوري‌ كنيد" به‌ مباني‌ تشيع‌ مي‌تازد و براي‌ تاييدسخنان‌ خود يك‌ سلسله‌ عكسهاي‌ مضحك‌ از زعفر جني‌ و لشكريان‌ او وامثال‌ آن‌ گردآوري‌ كرده‌ است‌ كه‌ گويا آنها را از روي‌ پرده‌هايي‌ كه‌ درويشهاي‌دوره&zwnj

نظرات شما عزیزان:

عرفانی
ساعت16:34---21 اسفند 1392
با سلام
از کسروی همین میدانم که وقتی آذربایجان میخواست مستقل شود یا زمانی که قرار شد زبان رسمی اداری و مدارس اذربایجان ترکی باشد از مخالفان سر سختی بو.د که از این کار جلوگیری کرد. حتی زمانی که اسماعیل امیر خیزی و خیابانی در تبریز در بحبوحه تشتت سیاسی دنبال حق و حقوق اذربایجانیها بودند از مخالفان و مانعان اصلی اهداف این دو شخصیت بود. همچنین وقتی رضاخان در پی از بین بردن فرهنگ قومیتهای مختلف ایرانی شد کسروی از گماشتگانی بود که زبان و فرهنگو تاریخ ترکهارو تحریف کرد. تحریفی که هنوز هم از ان استقبال میشه .


همکلاسی
ساعت12:28---3 اسفند 1392
به نظر من کسروی با آن نظریه زبان آذری بزرگترین خیانت را به ملت ترک زبان ایران کرد هر عقیده و تفکری داشته باشد در نزد آذربایجانیها منفور است

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, ] [ 11:58 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]